اصلن فکرشو نميکردم نصف شبي اينجوري بشه! پنجره رو باز ميکنم و هواي لطيف و خنک و نم نم بارون ميخوره تو صورتم... انگار که دنيا رو بهم داده باشن! حالا ميتونم کاملن "راس" رو درک کنم... اونجا که ميگفت:
I'm learning to appreciate the smaller things in life, like the sound of a bird, the color of the sky…
و "جوئي" زد تو حالش که:The sky is blue Ross, and I had se.ks yesterday!
املت ديشبي هم حتا اگه بهترين املت دنيا بود، تهش چيزي بيش از املت نبود! ... بهتره جاي اين حرفا برم يه چايي ديگه بريزم و جلوي پنجره نوش جان کنم تا دير نشده... والا...!
سلام
پاسخحذفمث اینکه you shall learn to appreciate smaller things as much as bigger one;)
ممنون از کامنتت.
چند وقتیه پست جدید نذاشتی! چرا؟
من حتما بازم بهت سر میزنم!