۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

1- يك!

سلام.
هر كی جای من بود تا حالا 3تا شایدم 4تا وبلاگ زده بود. خب كند بودن از خصوصیات نه چندان مفیدمه. شاید 8سال پیش بود كه بار اول وبلاگ دیدم. یعنی یه سری نوشته دیدم كه كمی بعد فهمیدم بهش میگن وبلاگ. یه مدت فقط به خورشید خانوم سر میزدم. یكی دو تا ای میل دری وری هم حتمن بهش زدم. یادم كه نیس چی بوده ولی من باب احتیاط : شرمنده! فعلن میخوام شروع كنم تا ببینم چی میشه. قدیما ‌روی اون كاغذای آبی گل گلی مینوشتم. ولی الان كه نمیتونم به كسی نشونشون بدم حال نمیده. آدمای جدید حتمن تو این دنیا هم به دردم میخورن. اصلن میخوام "وبلاگ تراپی" كنم خودمو. درد و بلا كم ندارم ماشالا. یكیش همون كندیه كه حوصلمو سر برده. احتیاج به كمی تغییر دارم، این هم قدم اولش...
كاش میتونستم تصمیم بگیرم كه تو چه موضوعی و با چه زبونی بنویسم. ولی خب، بدبختی از همه چی خوشم میاد! از ابر، آفتاب، خشونت، لطافت، خواب، بیداری... پس فعلن مقداری از اون 60000 تا فكر شبانه روزی رو –كه باور كنید واسه من بیشتر از این حرفاس- اینجا پیاده میكنم تا ببینیم چی میشه.
زت زیاد... خیلی!