۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

34- AGAIN, again, AGAIN, again...

پنجشنبه ي سوت و کوريه. نه اينکه پنجشنبه برام فرق خاصي داشته باشه با روزاي ديگه. ولي اسمش يه سنگيني داره که سوت و کور بودنشو بيشتر به رخ بکشه. شايدم چون قرار بود با بچه ها دورهم باشيم بيشتر اذيتم کرد. حتا کسي خبر نداد که آقا برنامه کنسله. غروب آفتاب و سکوت، خودش پيغام رو رسوند.

تنها سلاح من واسه مبارزه، هميشه دم دسته. يه هدفون و يه جفت پاي سالم و خيابوناي اين شهر. رسيدم پارک وي. واکمنم روي again بود. آتيش کردم و راه افتادم. اولش آروم شروع ميشه. ذهنت کم کم گرم ميشه. بعد يه چرخش ناگهاني. بهت اخطار ميده. ريتم تندتر ميشه و صداها زبرتر. انگار مغزت مشت و مال ميشه. چند ثانیه اي کوتاه مياد و دوباره شروع ميکنه. منم تلافيشو سر پياده رو در آوردم. با ريتم تندش قدمهامو محکمتر کوبيدم. پاهام زمينو ساييد و ساييده شد... ديوارا ازم زخم خوردن و بهم زخم زدن... تا اينکه از نفس افتادم. خوبيش اينه که حريف هم خسته س. راضيه به آتش بس و چايي سيگار و بستن زخما.

از پارک وي تا سر تخت طاووس 4 تا again راهه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر