۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه

31- Careful with that Axe, Eugene

عجب هوایی شده. این گرد و خاک باعث شده تاریکتر به نظر بیاد. مثل فیلما، قبل یه اتفاق بد. عصر رفتم پیاده روی. قیافه ی اخمو خیلی کمتر شده بود. حتا چند نفر متبسم راه میرفتن. فک کنم تاثیر بهاره. وگرنه خبر خاصی نشده. پیرا نبودن. نمیدونم کم شدن یا حس بیرون اومدن ندارن. یه رفیق دورم از فاصله ی دور دیدم. دخترا بیشتر دست همو گرفته بودن، البته اونایی که کمتر داف محسوب میشن. چقد مرسدس تو شهر زیاد شده. کافه رفتم ولی بنایی داشتن. یه کتاب از برشت خریدم و یه دیویدی از نیک کیو و رفقای تخم حرومش. تو پارک دانشجو همه چپ چپ به هم نیگا میکردن. اومدم خونه و تا جا داشتم نخود آبپز خوردم. از مستی دیشب دیگه چیزی نمونده.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر